-
دیوانه
جمعه 10 آذرماه سال 1391 21:20
آنکس که تورا شناخت جان را چه کند فــرزند و عیـال و خـانمـان را چـه کنـد دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی دیوانه تو هـر دو جهـان را چـه کند (جلال دهستانی)
-
بی تو بسر نمیشود
جمعه 10 آذرماه سال 1391 21:15
بی همگان به سر شود بی تو بسر نمی شود داغ تو دارد این دلم، جای دگر نمی شود دیده عقل مست تو چرخه ی چرخ پست تو گوش طرب به دست تو بی تو بسر نمی شود جان ز تو جوش می کند دل ز تو نوش می کند عقل خروش می کند بی تو بسر نمی شود خمر من و خمار من باغ من و بهار من خواب من و قرار من بی تو بسر نمی شود جاه و جلال من تویی مکنت و مال من...
-
زندگی
سهشنبه 7 آذرماه سال 1391 22:41
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA زندگی ، سبزترین آیه ، در اندیشه ی برگ زندگی ، خاطر دریایی یک قطره ، در آرامش رود زندگی ، حس شکوفایی یک مزرعه ، در باور بذر زندگی ، باور دریاست در اندیشه ی ماهی ، در تنگ زندگی ، ترجمه ی روشن خاک است ، در آیینه ی عشق زندگی ، فهم نفهمیدن هاست زندگی ، سهم تو از این دنیاست
-
نیاز
دوشنبه 6 آذرماه سال 1391 20:48
آنکه میگوید دوستت میدارم خنیاگرِ غمگینیست که آوازش را از دست داده است . ای کاش عشق را زبانِ سخن بود هزار کاکُلی شاد در چشمانِ توست هزار قناری خاموش در گلوی من . عشق را ای کاش زبانِ سخن بود آنکه میگوید دوستت میدارم دلِ اندُهگینِ شبیست که مهتابش را میجوید . ای کاش عشق را زبانِ سخن بود هزار آفتابِ خندان در خرامِ...
-
هدایش
چهارشنبه 1 آذرماه سال 1391 12:29
بشنو این نی رهنمای ایزد است
-
طوطی صفتم داشته اند
دوشنبه 29 آبانماه سال 1391 12:39
بــارهــــــا گــفــتــهام و بـــــــار دگــر میگـویـم کـه مـنِ دلــشده ایـن ره نـه بـه خـود میپـویـم در پــس آیــنـــه طـوطــی صـفـتـم داشـتــهانــد آنـچـه استـــــاد ازل گـفــت بـگــــو ؛ مـیگـویـم من اگـر خـارم و گــر گـل ، چـمـن آرایی هست کـه از آن دسـت کـه او مـیکـِشدم ، میرویـم دوستـان ! عـیـب مـنِ...
-
نامه ای به همه انسان ها
یکشنبه 21 آبانماه سال 1391 19:38
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 سوگند به روز وقتی نور می گیرد و به شب وقتی آرام می گیرد که من نه تو را رها کرد هام و نه با تو دشمنی کردهام. ( ضحی 1-2 ) افسوس که هر کس را به تو فرستادم تا به تو بگویم دوستت دارم و راهی پیش پایت بگذارم او را به سخره گرفتی. ( یس 30 ) و هیچ پیامی...
-
دل جو
شنبه 20 آبانماه سال 1391 22:04
رو رو که نه ای عاشق ای زلفک و ای خالک ای نازک و ای خشمک پابسته به خلخالک با مرگ کجا پیچد آن زلفک و آن پیچک بر چرخ کجا پرد آن پرک و آن بالک ای نازک نازک دل دل جو که دلت ماند روزی که جدا مانی از زرک و از مالک اشکسته چرا باشی دلتنگ چرا گردی دل همچو دل میمک قد همچو قد دالک تو رستم دستانی از زال چه می ترسی یا رب برهان او...
-
عشق
سهشنبه 16 آبانماه سال 1391 21:30
دست بنه بر دلم از غم دلبر مپرس چشم من اندر نگر از می و ساغر مپرس جوشش خون را ببین از جگر مومنان وز ستم و ظلم آن طره کافر مپرس سکه شاهی ببین در رخ همچون زرم نقش تمامی بخوان، پس تو ز زرگر مپرس عشق تو لشکر کشید، عالم جان را گرفت حال من از عشق پرس، از من مضطر مپرس هست دل عاشقان همچو دل مرغ ازو جز سخن عاشقی نکته دیگر مپرس...
-
وصال
دوشنبه 15 آبانماه سال 1391 22:35
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش بازجوید روزگار وصل خویش
-
ای عشق
یکشنبه 14 آبانماه سال 1391 12:46
از تو ای عشق در این دل چه شررها دارم یادگار از تو چه شبها چه سحرها دارم با تو ای راهزن دل چه سفرها دارم گرچه از خود خبرم نیست خبرها دارم تو مرا واله و آشفته و رسوا کردی تو مرا غافل از اندیشه فردا کردی آری ای عشق تو بودی که فریبم دادی دل سودا زده ام را به حبیبم دادی بوسه ها از لب یارم به رقیبم دادی داروی کشتن من یاد...
-
دعا
شنبه 13 آبانماه سال 1391 13:44
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 امروز آرامش درون ما باد باشد که شما اعتماد داشته باشید که دقیقا در همان جائی هستید که منظورومقدر است باشد که فراموش نکنید که بینهایت امکان وجود دارد باشد که از هدیه هائی که به شما اهدا شده بهره ببرید، و عشقی را که به شما داده شده را به دیگران...
-
دل
جمعه 12 آبانماه سال 1391 19:24
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 حلقه دل زدم شبی در هوس سلام دل بانگ رسید کیست آن گفتم منم غلام دل شعله نور آن قمر میزد از شکاف در بر دل و چشم رهگذر از بر نیک نام دل موج ز نور روی دل پر شده بود کوی دل کوزه آفتاب و مه گشته کمینه جام دل عقل کل ار سری کند با دل چاکری کند گردن عقل...
-
درد دل
سهشنبه 9 آبانماه سال 1391 23:40
حقا که تو در عشقت هم یگانه ای
-
شکر
دوشنبه 8 آبانماه سال 1391 19:37
هشیار سری بود ز سودای تو مست خوش آنکه ز روی تودلش رفت ز دست بیتو همه هیچ نیست در ملک وجود ور هیچ نباشد چو تو هستی همه هست سعدی
-
جوانمرد
شنبه 6 آبانماه سال 1391 23:05
گفتند آن مرد ماهیگیر است از دریا ماهی می گیرد گفتند آن مرد کشاورز است در زمین دانه می کارد جوانمرد گفت: چه نیکو که آن مرد ماهیگیر است و از دریا ماهی می گیرد و چه نیکو که آن مرد کشاورز است و در زمین دانه می کارد اما نیکوتر مردی است که از خشکی ماهی می گیرد و دانه اش را در دریا می کارد و نیکو تر از این دو کسی است که می...
-
قلب شکسته
شنبه 6 آبانماه سال 1391 23:00
این قلب شکسته را که ترمیم کنم باید به شما دوباره تقدیم کنم پس خود همه تکه ای از آن بردارید سخت است که عادلانه تقسیم کنم
-
از ماست که بر ماست
جمعه 21 مهرماه سال 1391 10:58
بار گنهت گردن بیگانه مینداز این گونه به بی رحمی چنگیز مپرداز خاموش خاموش خاموش خاموش خاموش خاموش بنشین و لبت ظلم مکن باز این جور که از دشنه این سلسله برپاست از ماست که بر ماست جایی که بجز کینه در ان پیشه ندارند جز در پی ازار هم اندیشه ندارند از بس که در ایینه بجز خویش ندیدیم از بس که به جز طعنه به جز نیش ندیدیم جایی...
-
ای عاشقان
یکشنبه 19 شهریورماه سال 1391 22:14
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 ای عاشقان ای عاشقان دل را چراغانی کنید ای می فروشان شهر را انگور مهمانی کنید معشوق من بگشوده در روی گدای خانه اش تا سر کشم من جرعه ای از ساغر و پیمانه اش بزم است و رقص است و طرب مطرب نوایی ساز کن در مقدم او بهترین تصنیف را آواز کن مجنون بوی لیلی...
-
بند حس
جمعه 10 شهریورماه سال 1391 13:55
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 پنبه اندر گـــــــــــــوش حس دون کــنید بند حـس از چشـــم خود بیرون کنـید پنبهء آن گــــوش سِر، گوش ســَر اسـت تا نگـردد این کَر، آن باطن کَر اســت بی حس و بی گوش و بی فکرت شــوید تا خـــطاب ارجـــعی را بشــــــــنوید تا به گفـــــــت و...
-
قرب روحانی
دوشنبه 6 شهریورماه سال 1391 12:49
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 طمع مدار که دوری گزینم از رخ خوب که نیست شرط محبت جدائی از محبوب چو هست در ره مقصود قرب روحانی چه احتیاج به ارسال قاصد و مکتوب چو اتصال حقیقی بود میان دو دوست کجا ز یوسف مصری جدا بود یعقوب توقعست که از عاشقان بیدل و دین نظر دریغ ندارند مالکان...
-
رهرو
دوشنبه 6 شهریورماه سال 1391 12:10
ای مدد خواه از خدا ای راهرو با خدا گر راه خواهی راه رو
-
عبور
جمعه 3 شهریورماه سال 1391 20:44
عبور باید کرد . صدای باد می آید، عبور باید کرد. و من مسافرم ، ای بادهای همواره! مرا به وسعت تشکیل برگ ها ببرید. مرا به کودکی شور آب ها برسانید. و کفش های مرا تا تکامل تن انگور پر از تحرک زیبایی خضوع کنید. دقیقه های مرا تا کبوتران مکرر در آسمان سپید غریزه اوج دهید. و اتفاق وجود مرا کنار درخت بدل کنید به یک ارتباط گمشده...
-
دیوانگی
جمعه 3 شهریورماه سال 1391 16:13
دیوانه بودن سخت ، سخت است...! من این را از نگاه های نیمه هرزه پسرکان و تعجب ِ دخترکان ِ چتر به دستی فهمیدم که زیر ِ باران رفتن را نمی دانند.. هر تابی که می خورم ... هر اوجی که می گیرم ... یک قــــدم به خدا نزدیکتر می شوم... و چه لذتی دارد شمردن دانه دانه قطراتی که می نشینند روی صورتم...! چه لذتی دارد چشم دوختن به پله...
-
دعوت دوست
شنبه 21 مردادماه سال 1391 19:50
بشنو ای محبوب که مقصود آفرینش تویی نقطه مرکز و محیط کائنات تویی آن مشیت و فرمان که بین آسمان و زمین در حرکت است تویی بسیط و مرکب تویی من ادراک را در تو آفریدم تا آیینه دیدارمن باشد اگر مرا ادراک کنی خود را نیز در خواهی یافت اما اگر در سودای خود باشی طمع مدار که هرگز با ادراک نفس خود مرا ادراک کنی تو به چشم من توانی...
-
بهخودآ
چهارشنبه 30 فروردینماه سال 1391 11:47
نه مرادم نه مریدم نه پیامم نه کلامم نه سلامم نه علیکم نه سپیدم نه سیاهم نه چنانم که تو گویی نه چنینم که تو خوانی و نه آن گونه که گفتند و شنیدی. نه سمائم، نه زمینم نه به زنجیر کسی بسته و بردهی دینم نه سرابم نه برای دل تنهایی تو جام شرابم نه گرفتار و اسیرم نه حقیرم نه فرستاده ی پیرم نه به هر خانقه و مسجد و میخانه فقیرم...
-
هیچ
سهشنبه 29 فروردینماه سال 1391 17:44
اینچنین نشانه ایست عشقت را که در آتش افکنی جانم را و بسوزانی هر آنچه غیر تو در آن رخنه کرده و اینچنین پیامی ایست ندای عشقت را که بر صلیب خیانت، شلاق بی من بودن بر سر و رویش فرود آورید بزنید... نه بر فریادش رحم آورید و نه تاب نیاوردن هایش را باور کنید و من در عجب از چرایی عتابت ، مانوس گشته به درد تازیانه هایت، افتان و...
-
الهی
سهشنبه 29 فروردینماه سال 1391 12:51
جهان مست و زمین مست و زمان مست بیا ساقی که ما رفتیم از دست خرابم کن که آبادم کنی باز فنایم کن که ایجادم کنی باز دخیلی بسته ام بر دسته جام دلم را جامی از می کن سرانجام بگردان و بگردان و بگردان بنوشان و بنوشان و بنوشان چو مستم کرده ای مستور منشین چو نوشم داده ای زهرم منوشان وصیت می کنم صبحی که مردم مرا در خلعتی از می...