دلنوشته ای برای او
آنکه میگوید دوستت میدارم
خنیاگرِ غمگینیست
که آوازش را از دست داده است.
ای کاش عشق را
زبانِ سخن بود
هزار کاکُلی شاد
در چشمانِ توست
هزار قناری خاموش
در گلوی من.
عشق را
ای کاش زبانِ سخن بود
آنکه میگوید دوستت میدارم
دلِ اندُهگینِ شبیست
که مهتابش را میجوید.
ای کاش عشق را
زبانِ سخن بود
هزار آفتابِ خندان در خرامِ توست
هزار ستارهی گریان
در تمنای من.
عشق را
ای کاش زبانِ سخن بود.
احمد شاملو
فرشته
دوشنبه 6 آذرماه سال 1391 ساعت 08:48 ب.ظ
شاید بسیار دیرهنگام
خواب های مان به هم آمیخت
برفراز و یا در اعماق،
برفراز چون شاخه هائی که به یک باد می جنبند،
و در اعماق چون ریشه های سرخی که به هم می پیوندند.
شاید خواب های تو
از خواب من برخاستند
و از میان دریای تاریک
به جستجوی من آمدند
همچون گذشته،
زمانی که تو وجود نداشتی،
بی آنکه تو را ببینم
در کنارت پارو زدم،
و چشمان تو
در پی آنچه که امروز می جویند-
نان،شراب،عشق و خشم-
در تو پر می شوم
زیرا تو جامی هستی
در انتظار هدیه های زندگی من...
ممنونم بابت شعرای زیبات