-
آهنگ زندگی
شنبه 10 بهمنماه سال 1394 23:36
ﺁﻫﻨﮓ” ﺯﻧﺪﮔﻴﺖ ﺭﺍ، ﺧﻮﺩﺕ ﻣﯽ ﻧﻮﺍﺯﯼ! ﺑﻪ ﺯﻭﺩﯼ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﻓﻬﻤﻴﺪ، ﻣﻬﻢ ﻧﻴﺴﺖ ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ ﻣﻬﻤﺎﻥ “ﻣﻮﺳﻴﻘﯽ” ﺯﻧﺪﮔﯾﺖ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ… ﻣﻬﻤﺎﻥ ﻫﺎ ﻣﯽ ﺁﻳﻨﺪ ﻭ ﻣﯽ ﺭﻭﻧﺪ… ﻭ ﻓﻘﻂ ﺧﻮﺩﺕ ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ” ﺷﻨﻮﻧﺪﻩ” ﺧﻮﺩﺕ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﻣﺎند! ﻳﺎﺩﺕ ﺑﺎﺷﺪ، ﻣﻬﻢ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﻃﻮﺭﯼ “ﺑﻨﻮﺍﺯﯼ”ﻛﻪ ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ”ﻣﻮﺳﻴﻘﯽ” ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮﯼ! ﺑﻠﻨﺪ ﺷﻮﯼ ﻭ ﺑﺮﺍﻱ ﺧﻮﺩﺕ دست بزنی.. dependent heart
-
لیاقت
یکشنبه 13 دیماه سال 1394 13:57
و گمان مکن که میتوانی عشق را هدایت کنی ،آنسان که دلخواه توست.... زیرا که عشق ،اگر تو را سزاوار بداند،تو را راه خواهد برد...
-
بیخودتر از این خواهم
چهارشنبه 9 بهمنماه سال 1392 12:04
بیخود شدهام لیکن بیخودتر از این خواهم با چشم تو می گویم من مست چنین خواهم من تاج نمیخواهم من تخت نمیخواهم در خدمتت افتاده بر روی زمین خواهم آن یار نکوی من بگرفت گلوی من گفتا که چه می خواهی گفتم که همین خواهم با باد صبا خواهم تا دم بزنم لیکن چون من دم خود دارم همراز مهین خواهم در حلقه میقاتم ایمن شده ز آفاتم مومم ز...
-
آب زنید راه را
سهشنبه 24 دیماه سال 1392 12:27
آب زنید راه را هین که نگار میرسد مژده دهید باغ را بوی بهار میرسد راه دهید یار را آن مه ده چهار را کز رخ نوربخش او نور نثار میرسد چاک شدست آسمان غلغلهایست در جهان عنبر و مشک میدمد سنجق یار میرسد رونق باغ میرسد چشم و چراغ میرسد غم به کناره میرود مه به کنار میرسد تیر روانه میرود سوی نشانه میرود ما چه...
-
همسفر عشق
جمعه 13 دیماه سال 1392 11:27
گفتم تو چرا دور تر از خواب و سرابی گفتی که منم با تو ولیکن تو نقابی اما تو نقابی فریاد کشیدم تو کجایی تو کجایی گفتی که طلب کن تو مرا تا که بیابی چون همسفر عشق شدی مرد سفر باش هم منتظر حادثه هم فکر خطر باش هر منزل این راه بیابان هلاک است هر چشمه سرابیست که بر سینه خاک است در سایه هر سنگ اگر گل به زمین است نقش تن ماریست...
-
رهایی
دوشنبه 9 دیماه سال 1392 12:32
روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد و مهربانی دستِ زیبایی را خواهد گرفت. روزی که کمترین سرود بوسه است و هر انسان برای هر انسان برادریست. روزی که دیگر درهای خانهشان را نمیبندند قفل افسانهییست و قلب برای زندگی بس است. روزی که معنای هر سخن دوستداشتن است و من آن روز را انتظار میکشم حتا روزی که دیگر نباشم....
-
گذر
یکشنبه 3 آذرماه سال 1392 10:27
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران رفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگران ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی تو بمان و دگران وای به حال دگران شهریار دانلود ستمگر _ چاوشی http://s3.picofile.com/file/8101422326/Mohsen_Chavoshi_Setamgar.mp3.html
-
دلی در آتش
سهشنبه 28 آبانماه سال 1392 19:05
چه غم دارد ز خاموشی درون شعله پروردم که صد خورشید آتش برده از خاکستر سردم به بادم دادی و شادی ، بیا ای شب تماشا کن که دشت آسمان دریای آتش گشته از گردم شرار انگیز و توفانی ، هوایی در من افتاده ست که همچون حلقه ی آتش درین گرداب می گردم به شوق لعل جان بخشی که درمان جهان با اوست چه توفان می کند این موج خون در جان پر دردم...
-
مست مستم
دوشنبه 27 آبانماه سال 1392 23:00
مست مستم، لیک مستی دیگرم امشب از هر شب به تو عاشق ترم راست گویم یک رگم هشیار نیست مستم اما جام و می در کار نیست مست عشقم مست شوقم مست دوست مست معشوقی که عالم مست اوست حالت مستی و مدهوشی خوشست وز همه عالم فراموشی خوشست مستی ما گر ندانی دور نیست باده ی ما زاده ی انگور نیست بند بگسل! نغمه زن! پر باز کن! این قفس را بشکن و...
-
خوشبختی
پنجشنبه 23 آبانماه سال 1392 18:22
خوشبختی به هر خانهای سر می زند و کوبهاش را میکوبد... گاهی خوابیم و نمیشنویم... گاهی حس مهمانداری نداریم... گاهی خودمان را لایق آن مهمان نمیبینیم... گاهی میترسیم حریف مهمان نباشیم... خوشبخت کسیست که در را باز میکند...هوشیار میشود... حوصله میکند...خودش را آنقدر لایق میداند که بین آنهمه در بسته در خانه او...
-
جهان پر سماع است و مستی و شور
پنجشنبه 23 آبانماه سال 1392 18:17
اگر مرد عشقی کم خویش گیر وگرنه ره عافیت پیش گیر مترس از محبت که خاکت کند که باقی شوی گر هلاکت کند نروید نبات از حبوب درست مگر حال بروی بگردد نخست تو را با حق آن آشنایی دهد که از دست خویشت رهایی دهد که تا با خودی در خودت راه نیست وز این نکته جز بی خود آگاه نیست نه مطرب که آواز پای ستور سماع است اگر عشق داری و شور مگس...
-
من تو را احساس میکنم
جمعه 18 مردادماه سال 1392 10:30
این ترانه رو خیلی دوست دارم واسه همین گذاشتمش واسه دانلود امیدوارم از شنیدنش به اندازه من لذت ببرین این ترانه از گروه اسچیلره من تو را احساس میکنم در هر سنگ در هر برگ از هر درخت که ممکن است تا بحال روییده باشد I feel you, ... in every stone, in every leaf of every tree, that you ever might have grown. من تو را احساس...
-
خورشید زندگی
شنبه 12 مردادماه سال 1392 18:43
بسم الله الرحمن الرحیم هوالحی نور بود و خورشید بود و آسمانهای آفتابی . شب شد. ابرها آمدند. و بعد غبارها و دودها زمین را پر کردند و تاریکی همه جا را گرفت.خورشید ناپیدا شد. گفتند نیست اما آسمان و زمین به زبان ها شهادت می دادند که هست و خودش می گفت هستم. پس تا قبل از اینکه صبح بیاید«بدانید که هستم». خورشید زندگی چنان بود...
-
زندگی را به تمامی زندگی کن
شنبه 5 مردادماه سال 1392 16:13
زندگی را به تمامی زندگی کن. در دنیا زندگی کن بی آنکه جزئی از آن باشی. همچون نیلوفری باش در آب، زندگی در آب بدون تماس با آب! زندگی سخت ساده است! خطر کن! وارد بازی شو! چه چیزی از دست میدهی؟! با دستهای تهی آمده ایم، و با دستهای تهی خواهیم رفت. نه، جیزی نیست که از دست بدهیم، فرصتی بسیار کوتاه به ما داده اند، تا سرزنده...
-
درس
یکشنبه 23 تیرماه سال 1392 23:57
-
بیگانه نواز
چهارشنبه 29 خردادماه سال 1392 17:50
دلم آشفته ی آن مایه ی ناز است هنوز مرغ پرسوخته در پنجه ی باز است هنوز جان به لب آمد و لب برلب جانان نرسید دل به جان آمد و او برسر ناز است هنوز گرچه بیگانه زخود گشتم و دیوانه زعشق یار عاشق کش و بیگانه نواز است هنوز خاک گردیدم و بر آتش من آب نزد غافل از حسرت ارباب نیاز است هنوز گرچه هر لحظه مدد می دهدم چشم پرآب دل سودا...
-
شراب
شنبه 28 اردیبهشتماه سال 1392 13:21
چندان بخورم شراب کاین بوی شراب آید ز تراب چون روم زیر تراب گر بر سر خـاک من رسد مخموری از بوی شراب من شود مست و خراب خیام
-
عشق
یکشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1392 22:41
ای خوشا دولت آن مست که در پای حریف سر و دستار نداند که کدام اندازد
-
پختگی
جمعه 6 اردیبهشتماه سال 1392 17:07
آنگاه المیترا گفت : با ما از عشق سخن بگوی پیامبر سر بر آورد و نگاهی به مردم انداخت سکوت و آرامش مردم را فرا گرفته بود سپس با صدایی ژرف و رسا گفت: «هر زمان که عشق اشارتی به شما کرد در پی او بشتابید هر چند راه او سخت و ناهموار باشد و هر زمان بالهای عشق شما را در بر گرفت خود را به او بسپارید و هر چند که تیغ های پنهان در...
-
نوروز
دوشنبه 28 اسفندماه سال 1391 20:00
گشت گرداگرد مهر تابناک، ایران زمین روز نو آمد و شد شادی برون زندر کمین ای تو یزدان، ای تو گرداننده ی مهر و سپهر برترینش کن برایم این زمان و این زمین نوروزی پر از برکت وشادی برای تمام دوستان آرزومندم
-
گاهی
جمعه 25 اسفندماه سال 1391 14:14
وای عشق بسی دور وُ درازست ولی طی شود جاده صد ساله به آهی، گاهی ...
-
مجنون
دوشنبه 7 اسفندماه سال 1391 17:45
ساقی اندر قدحم باز می گلگون کرد در می کهنه د یرینه ما افیون کرد دیگران را می دیرینه برابر می داد چو به این دلشده خسته رسید افزون کرد این قدح هوش مرا جمله بیکبار ببرد این می اینبار مرا پاک ز خود بیرون کرد تو مپندارکه در ساغر و پیمانه ما بت سنگین دل ما خون جگر اکنون کرد آنچه در سینه مجنون منش دل خوانی عشق خاکی است که با...
-
باید
چهارشنبه 27 دیماه سال 1391 17:14
مرا عاشق چنان باید که هر باری که برخیزد قیامت های پرآتش ز هر سویی برانگیزد دلی خواهیم چون دوزخ که دوزخ را فروسوزد دو صد دریا بشوراند ز موج بحر نگریزد ملک ها را چه مندیلی به دست خویش درپیچد چراغ لایزالی را چو قندیلی درآویزد چو شیری سوی جنگ آید دل او چون نهنگ آید بجز خود هیچ نگذارد و با خود نیز بستیزد چو هفت صد پرده دل...
-
مسیحا
چهارشنبه 27 دیماه سال 1391 16:43
مژده ای دل که مسیحا نفسی میآید که ز انفاس خوشش بوی کسی میآید از غم هجر مکن ناله و فریاد که من زدهام فالی و فریادرسی میآید زآتش وادی ایمن نه منم خرم و بس م وسی آنجا به امید قبسی میآید هیچ کس نیست که در کوی تواش کاری نیست هرکس آنجا به طریق هوسی میآید کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست این قدر هست که بانگ جرسی میآید...
-
انتظار
دوشنبه 11 دیماه سال 1391 14:11
منتظرت میمانم هم از آن بیش که عبورِ ثانیه از هزارهی مرگ، هم از آن بیش که تحملِ علف در بارشِ تگرگ. منتظرت میمانم هم از آن بیش که شمارشِ بیحسابِ روز، هم از آن بیش که چند و چونِ هنوز. منتظرت میمانم میمانم تا آفتاب از مغربِ معجزه برآید وُ تکلمِ حیرت از حلولِ درخت
-
وفا
دوشنبه 11 دیماه سال 1391 10:27
بوی مشک ختن از باد صبا می آید این چه بادی است کزو بوی شما می آید می دهد مژده به یعقوب حزین از یوسف یا نویدی ز سلیمان به صبا می آید نکهت مشک ختن می دمد از جیب نسیم کاروانی مگر از ملک ختا می آید عشق جانسوز تو پیوسته مرا می پرسد پادشاهی است که یادش ز گدا می آید بر ندارم دل از آن تا نرود جان زتنم گوش کن کز سخنم بوی وفا می...
-
بشنو از نی
دوشنبه 27 آذرماه سال 1391 09:58
بشنو از نی چون حکایت می کند از جدایی ها شکایت می کند کز نیستان تا مرا ببریده اند از نفیرم مرد و زن نالیده اند سینه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بگویم شرح درد اشتیاق هر کسی کو دور ماند از اصل خویش بازجوید روزگار وصل خویش من به هر جمعیتی نالان شدم جفت بدحالان و خوشحالان شدم هر کسی از ظن خود شد یار من از دورن من نجست اسرار...
-
برای او
پنجشنبه 23 آذرماه سال 1391 11:05
نیست کس را ز کمند سر زلف تو خلاص میکشی عاشق مسکین و نترسی ز قصاص عاشق سوخته دل تا به بیابان فنا نرود در حرم جان نشود خاص الخاص ناوک غمزه تو دست ببرد از رستم حاجب ابروی تو برده گرو از وقاص جان نهادم به میان شمع صفت از سر صدق کردم ایثار تن خویش زروی اخلاص به هواداری و اخلاص چو پروانه زشوق تا نسوزی تو نیابی ز غم عشق خلاص...
-
ببخش
سهشنبه 21 آذرماه سال 1391 11:44
با آنکه ننوشـیدم از آن چشم شرابی مهمان کن از آن گونه مرا بوسه نابی ای ترس،تو را شکر،که بااینهمه تردید یک بـار نیاویختــم از ســـقف طنــابی من عارف دلتنگم،یا زاهد دلسنگ؟ هر روز نقابی زده ام روی نقابـــی یک عمر ملائک همه گشتند و ندیدند در نامــه ی اعمال من مست صوابی ساقی،همه بخشیده یک گوشه چشمیم آنجا که تو باشی چه حسابی...
-
دستور زبان عشق
چهارشنبه 15 آذرماه سال 1391 11:25
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 دست عشق از دامن دل دور باد! میتوان آیا به دل دستور داد؟ میتوان آیا به دریا حکم کرد که دلت را یادی از ساحل مباد؟ موج را آیا توان فرمود: ایست! باد را فرمود: باید ایستاد؟ آنکه دستور زبان عشق را بیگزاره در نهاد ما نهاد خوب میدانست تیغ تیز را در...