هو

دلنوشته ای برای او

هو

دلنوشته ای برای او

طوطی صفتم داشته اند

بــارهــــــا گــفــتــه‌ام و بـــــــار دگــر می‌گـویـم

کـه مـنِ دلــشده ایـن ره نـه بـه خـود می‌پـویـم

در پــس آیــنـــه طـوطــی صـفـتـم داشـتــه‌انــد

آنـچـه استـــــاد ازل گـفــت بـگــــو ؛ مـی‌گـویـم

من اگـر خـارم و گــر گـل ، چـمـن آرایی هست

کـه از آن دسـت کـه او مـی‌کـِشدم ، می‌رویـم

دوستـان ! عـیـب مـنِ بـیـــدل حـیـران مـکـنـیـد

گـوهـــــری دارم و صـاحـب‌نــظــری مـی‌جـویـم

نظرات 3 + ارسال نظر
montazer va aseman جمعه 10 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 03:59 ب.ظ http://montazer65.blogsky.com

زیبا بود

شوریده جمعه 13 دی‌ماه سال 1392 ساعت 06:38 ب.ظ

ممنون غریبه آشنا...

فریناز دوشنبه 30 دی‌ماه سال 1392 ساعت 11:12 ق.ظ http://ferdosi-toosi.blogsky.com/

آن شب به بزم شعر وادب از سرنیاز
چشمم به روی ماه تو گرم نگاه بود

طاوس مست بودی واز پرنیان ناز
برسر ترا به رنگ شقایق ، کلاه بود

روی سپید با سر لعل فام تو
چون برف وخون به چشم همه نقش بسته بود

در زیر کج کلاه تو، آن حلقه های زلف
آرام بخش دیده ودل های خسته بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد