هو

هو

دلنوشته ای برای او
هو

هو

دلنوشته ای برای او

مسیحا


مژده ای دل که مسیحا نفسی می‌آید

که ز انفاس خوشش بوی کسی می‌آید

 

از غم هجر مکن ناله و فریاد که من

زده‌ام فالی و فریادرسی می‌آید

 

زآتش وادی ایمن نه منم خرم و بس

موسی  آنجا به امید قبسی می‌آید 

 

هیچ کس نیست که در کوی تواش کاری نیست

هرکس آنجا به طریق هوسی می‌آید

 

کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست

این قدر هست که بانگ جرسی می‌آید

 

جرعه‌ای ده که به میخانه ارباب کرم

هر حریفی ز پی ملتمسی می‌آید

 

دوست را گر سر پرسیدن بیمار غم است

گو بیا خوش که هنوزش نفسی می‌آید

 

خبر بلبل این باغ بپرسید که من

ناله‌ای می‌شنوم کز قفسی می‌آید

 

یار دارد سر صید دل حافظ، یاران

شاهبازی به شکار مگسی می‌آید

 

نظرات 2 + ارسال نظر
فریناز جمعه 29 دی‌ماه سال 1391 ساعت 09:58 ق.ظ http://ferdosi-toosi.blogsky.com/

مژده ای دل که دگر باد صبا بازآمد
که سلیمان گل از باد هوا بازآمد برکش ای مرغ سحر نغمه داوودی باز
تا بپرسد که چرا رفت و چرا بازآمد عارفی کو که کند فهم زبان سوسن
کان بت ماه رخ از راه وفا بازآمد مردمی کرد و کرم لطف خداداد به من
داغ دل بود به امید دوا بازآمد
لاله بوی می نوشین بشنید از دم صبح
تا به گوش دلم آواز درا بازآمد
چشم من در ره این قافله راه بماند
لطف او بین که به لطف از در ما بازآمد
تداعیث شد

این رو هم خیلی دوست دارم مرسی به خاطر این تداعی زیبا

montazer چهارشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 06:43 ب.ظ http://http:/montazer65.blogsky.com

سلام....خیلی این غزلو دوست دارم...ممنون از انتخاب این غزل توو وب زیبات

شکر که دوسش داشتی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد